5فروردین 89
تقویم تاریخ
یک سال پیش در چنین روزی:
عزیزم من وبابات واسه عید دیدنی رفته بودیم خونه عمو سهیل حالم خیلی بد بود فکر می کردم سرماخوردم حوصله هیچ کاری نداشتم.وقت برگشتن من به شوخی به بابات گفتم بریم بی بی چک بخریم واسه اینکه من دلدرد شدیدی داشتم هر روز منتظر عادت ماهانه بودم تازه ۱۲ روزم از وقتش گذشته بود بابات قبول نمیکرد. حالا هر طوری بود رفتیم اومدم خونه سریع رفتم آزمایش گرفتم یک دقیقه نشد دیدم جواب مثبته.شوک شده بودم باورم نمی شد .اومدم به بابات گفتم بریم یکی دیگه بگیریم شاید اشتباه شده عزیزم ما اصلا فکرشو نمی کردیم خدا می خواد به ما یه دختر نازی بده.
بهت بگم مامانی داری که اصلا صبور نیست نمی تونستم تا صبح صبر کنم داشتم دیوونه میشدم واسه همین خودم سویچو وقتی بابات خواب بود گرفتم رفتم داروخانه سه نوع بی بی چک از سه مارک مختلف گرفتم اومدم هر سه تاشو آزمایش گرفتم دیدم هر سه تا مثبت بود .تازه ۵شنبه بود تا شنبه بشه چی بر مامان گذشت دیگه کم کم باورم شد آره خدای مهربون به ما شمارو داد از همون شب استرسم شروع شد واسه اینکه من قبل از عید دلدرد داشتم واسه اینکه زودترپریود بشم هر چی کار سنگین بود خودم تنهای انجام میدادم ** دیگه عید راحت باشم.اما خبری نبود نمیدونم اذیتت کردم یانه
خدایا شکرت. خدایا شکرت. خدایا شکرت. خدایا بی نهایت بار شکرت ؛ بی نهایت بار شکر ، بی نهایت بار ستایش بی نهایت بار حمد برای تو که لیاقت مادر بودن را به من اعطاکردی